نوشته: محمد حسن ارجمندی
اجازه بدهید با یک خاطره شروع کنم:
چند سال پیش، هر وقت به سفر میرفتم به جای اینکه نمازم را شکسته بخوانم، کامل میخواندم و در ذهنم به خدا میگفتم:«میدونم برای راحتی من گفتی نمازم را در سفر، شکسته بخوانم، اما به جان خودم، من راحتم و کامل خواندن نماز برام سخت نیست.» و میخواندم. تا اینکه در سفری به یزد، سرراهم -به وقت اذان ظهر- به نائین رسیدیم و به توصیه یکی از دوستان، سراغ مسجد جامع نائین را گرفتم، مسجدی با قدمت۱۳۰۰ ساله که گفته میشود یکی از اولین مساجد ایران است. به مسجد رفتم و نزدیک محراب و طبق معمول، به نیت خواندنِ کاملِ نماز، رو به قبله ایستادم. پیش از آنکه دستم را با ذکر الله اکبر پایین بیاورم، صدایی از درون به من گفت:« خدا به این کار نداره، تو چطور راحتی، میخواد ببینه چقدر به حرفش گوش میدی.»
مکثی کردم و نیت نماز سفر کردم و هر دو نمازم رو شکسته خواندم. بعد از اون هر سفری که رفتم-حتی با راحتترین وسیله- نمازم را شکسته خواندم.
گاهی او میخواهد ببیند ما چقدر تسلیم او هستیم. برای او چه فرقی میکند من نماز ظهرم را هزار رکعت بخوانم یا دو رکعت اما برای من به عنوان بنده خیلی فرق میکند چقدر تسلیم امر او باشم.
هروقت رمضان از راه میرسد به یاد این خاطره و مفهوم تسلیم میافتم. راستی برای او چه فرق میکند من روزه باشم یا ده برابر همیشه تناول کنم؟ یکی از هزار حکمت او برای توصیة ما به روزه و رمضان، سنجش تسلیم ماست. نه برای اینکه بداند ما چقدر تسلیم امر او هستیم، بلکه برای اینکه خودمان بدانیم چقدر تسلیم کسی هستیم که دوستش داریم. راز اسلام در همین تسلیم شدن است وگرنه اسلام هم مثل دینهای دیگر است پس دلیلی داشته که خداوند نام این دین را اسلام نهاده است. دینی که تسلیم خدا بودن، مهمترین شعار آن است و مسلمان کسی است که پس از ایمان، مزة تسلیم را بچشد و با آن نفس بکشد. ما برای شروع نماز، دستهایمان را بالا میبریم. آیا حالت دستان ما در این زمان مثل کسی که در برابر بزرگی، دستهایش را به نشانة تسلیم بالا برده نیست؟ آیا ما دستهایمان را هنگام نماز بالا نمیبریم که به خدا بگوییم: « خدایا! تسلیمم. هر سرکشی و نافرمانی که از من سرزده نادیده بگیر! میخواهم وارد شهر نماز شوم و دستهایم به نشانة تسلیم بالاست» و وقتی خدا به رضایت لبخند میزند و اذن ورود میدهد، در برابر عظمتش زبان به تکبیر میگشاییم: «الله اکبر»